اجزای شناخت رسالت فردی هر شخص چه مواردی است؟
اجزای شناخت رسالت فردی هر شخص چه مواردی است؟
با عرض سلام خدمت شما مخاطب عزیز و گرامی و خوشحال هستم مقاله اجزای شناخت رسالت فردی هر شخص چه مواردی است؟ را از سایت تفکر نوین مطالعه می فرمائید با بنده همراه باشید بخش زیادی از این مقاله برای کتاب زندگی در دستان تو می باشد.
در کتاب الکترونیکی که بهصورت رایگان درسایت بنده به نشانی
قرارگرفته است رسالت فردی هر کس به چهار بخش تقسیم میشود و من این چهار ویژگی را به چهار چراغ ماشین تشبیه کردهام. با بودن این چراغها میتوان حتی از پس تاریکترین مسیرها هم برآمد. اما بدون رسالت فردی فقط میتوانیم روزها با ماشین حرکت کنیم.
اگر یادتان باشد نردبان زندگی دارای دوپایه بود: یکی از آن تخصص، دیگری رسالت. این نکته را باید دانست که بدون چراغ فقط روزها میتوانیم رانندگی کنیم و در شب عملاً بدون چراغ، رانندگی ممکن نیست!
نداشتن چراغ درست مثل همین کاری است که بدون رسالت انجام میدهیم. اما اگر رسالت داشته باشیم میتوانیم همهی مسیرهای زندگی را با دید و نور کافی در مسیر علایقمان حرکت کنیم چون مجبور نیستیم از مسیر پرنور برویم چون ما خود نور هستیم.
برای پایداری هر ساختمان یا هر ماشین یا هر وسیلهای نیاز به چهارپایه است، مثلاً اگر بخواهیم یک اتاق کوچک بسازیم، نیاز به چهار ستون است که بتوان پایداری را در این سازه کوچک ایجاد کرد.
پس زندگی ما هم باید از چهار اجزا تشکیل شود، تا بتوانیم سازه وجودی خود را بسازیم. اگر هر اجزا نباشد میتواند تأثیرگذار باشد و حتی باعث فروریختن ساختمان وجودی ما شود، پس به این چهاراجزای وجودی خود توجه شایانی کنید که همین چهار اجزا بنای زندگی شمارا میسازد.
اجزای اول رسالت فردی: استعداد و توانایی (در چه بخشهایی استعداد و توانایی دارم؟)
بهتر است در آغاز مفهوم استعداد را توضیح بدهم که کاملاً مطلب برای شما روشن شود. و به این موضوع که استعداد از کجا نشأت میگیرد و شامل چه چیزهایی میشود.
این موضوع را گاهی شنیدهایم که افرادی میگویند ما در این کار استعداد نداریم و استعداد فرد دیگری است. آیا این موضوع صحت دارد؟ و به خاطر چه چیزی این مطلب گفته میشود.
در اصل میتوان گفت، به خاطر اینکه اگر آن فرد استعداد در کار خاصی دارد، از کودکی آن استعداد را شکوفا کرده است یا آنقدر تمرین و تکرار کرده است و داخل زندگی آن فرد بوده است که برای او به یکچیز روتین تبدیلشده است؛ که انجام دادن آن برای آن فرد راحتتر است.
مثلاً یادگیری زبان انگلیسی، کسی که از کودکی زبان یاد گرفته است مسلماً از کسی که در سن ۲۰ یا ۲۵ سالگی شروع کرده است، استعدادش بیشتر است چون در مغز آن فرد یک مسیر یادگیری برای زبان قرار دادهشده و با تمرین کردن این مسیر قویتر شده است،
راهکاری که میتوانیم از آن استفاده کنیم تا مانند آن فرد یادگیری سریعتر و بهتری داشته باشیم این است که چند برابر نسبت به آن فرد تمرین و تکرار کنیم تا مسیر یادگیری زبان انگلیسی ما هم در مغزمان قویتر شود.
البته آدمهای خاص همیشه هستند که استعدادهایی دارند که فرد دیگری ندارد، اما صحبت من با آن افراد نیست. بلکه صحبت من با قشر عموم جامعه هست!
پس اینکه ما میگوییم آن فرد استعداد دارد و من قدرت یادگیری ندارم، غلط است. در اصل بهجای گفتن آن کلمه، باید بگویم باید بیشتر تمرین و تلاش کنم و اگر بعد از تلاش و تمرین یادگیری حاصل نشد،
آن هنگام میتوان برداشتهای دیگری هم از این موضوع داشت مثلاً تفاوت آدمها از میزان بهرهمندی از هوش، در یادگیری مؤثر است.
اکنون که با معنای استعداد آشنا شدید، وقت آن است، تواناییهایی را که در آن قویتر هستید، شناسایی کنید و ببینید که برای رسیدن به علاقههای زندگیتان به چه شکل میتوانید از آن استفاده کنید.
برای یادگیری در هر کار، نیاز به ساخت مسیر عصبی است.برای آشنا شدن با مسیر عصبی مقاله زیر را مطالعه فرمائید…
اجزای دوم رسالت فردی: علاقه واقعی (من به چه چیزهایی علاقهمند هستم؟)
مورد دوم این است که علاقهای که خود دارای آن هستم را بدانم نه علاقهای که جامعه برای من تعیین میکند. آن حس و آن چیز نهفتهای که همیشه دوست داشتهام، داشته باشم آن را میتوان علاقهی واقعی نامید.
مثلاً یک نفر از کودکی دوست داشته است فوتبالیست بشود یا مثلاً بازیگر یا هر چیز دیگری که به آن علاقهمند است.
مهم شناخت آن علایق هست، چون علاقه باعث میشود که ما باذوق و شوق هرروز بیدار بشویم و کار مورد علاقه خود را انجام دهیم و اگر علاقهای نباشد هیچ حس و حالی نمیماند و در اصل حال دلمان خوب نخواهد بود. شناختن علایق میتواند، کمی زمانبر باشد.
اما چرا علاقه واقعی اینقدر مهم است؟ در هفتهی گذشته کارگاهی برگزار کردم که موضوع آن کارگاه در مورد موضوع همین کتاب بود وقتی به این بخش رسیدیم، یک بازی ترتیب دادم که کاغذهایی بارنگهای متنوع در یک پاکت گذاشته …
و از مخاطبها تقاضا کردم که چشمهای خود را بسته و هرکدام یک کاغذ بردارند وقتی همهی مخاطبان کاغذهای خودشان را برداشتند مشاهده شد هیچکدام از این افراد به رنگ مورد علاقه خود نرسیده است و انتخابی که کردند را اصلاً دوست ندارند و در ادامه کاغذهای رنگی را پس گرفته و این بار از مخاطبان خواستم که رنگ موردعلاقه خود را از داخل پاکت انتخاب کنند،
این دفعه همه افراد رنگ موردعلاقه خود را انتخاب کرده بودند و از انتخاب خود کاملاً راضی بودند. از این بازی ساده این نتیجه را میگیریم که با چشمباز و از روی علاقه خود انتخابهای خود را انجام دهیم، اگر چشم خود را بر روی علایق خود ببندیم زندگی شادی نصیب ما نخواهد شد.
زندگی ما بر اساس انتخابی که با چشمبسته انجام دادیم پیگیری خواهد شد. پس دانستن علایق خود خیلی مهم است که ضلع دوم (شناخت رسالت زندگی) این ضلع است.
اجزای سوم رسالت فردی: ارزشهای فردی (من بهعنوان یک انسان دارای رسالت چه ارزشهایی دارم؟)
ارزشها در زندگی هر فرد نقش مهمی برای شاد زیستن و بهتر شدن زندگی آن فرد دارد.
خیلی از افراد فکر میکنند، ارزشها برای دیگران است اما ارزشها برای خودمان است. ارزشها به ما میآموزند که میخواهید چه آدمی بشوید؛ و در دنیا چه رفتاری را از خود بروز دهید؛
مثلاً خود من ارزشم این است به کسی بدی نکنم، پشت سر کسی حرف نزنم و در کارم همیشه بهترین خودم باشم، یعنی درستکار باشم، اما بعضی از افراد را میبینم اصلاً نمیدانند ارزشها چه چیزی هستند یا اگر ارزشها را بشناسند، اشتباه انتخاب میکنند، ب
عضی افراد دائم پشت سر دیگران حرف میزنند، رشوه میگیرند، دزدی میکنند و ازنظر خودشان همه این کارها را انجام میدهند و ما هم به پیروی از دیگران و به خاطر انجام دادن دیگران همان کار را انجام میدهیم.
این نوع طرز فکر، یعنی شما هیچ ارزشی برای خود در نظر نگرفتهاید و الگوی شما دیگران است. ارزشها به معنای رفتاری است که ما نسبت به دیگران انجام میدهیم نه رفتاری که دیگران به ما ارائه میدهند.
ارزشها به ما این موضوع را میگویند که نگاه نکن دیگران چهکاری میکنند. حتی اگر درجایی هستی که پر از خار و خاشاک هست تو مثل آنها نباش، تو مثل یک گل جوانه بزن و رشد کن.
دقیقاً این صحنه را در بهار وقتی کوهنوردی میکنم، دیدهام که درجایی که پر از خارها و تیغهای فروان بوده است، گلهای زیبایی روییده است. از این صحنه این نتیجه را میتوان گرفت، اگر درجایی هستید که آدمهای اطراف شما به این شکل هستند شما میتوانید متفاوت باشید و مثل گل رشد کرده و به آدمهای دیگر خدمت کنید.
تصمیم گیری چیست؟نحوه تصمیم گیری اصولی
مثالکاری که میتوانم بزنم این است که مثلاً دکتری تا پول نگیرد مریضی را معاینه نمیکند ارزش این فرد این است من دکتر شدم که درآمد کسب کنم نه اینکه به دیگران کمک کنم، اما دکتر دیگری است که میگوید اول معاینه میکنم اگر مریضم هزینه درمان را نداشت مشکلی ندارد،
مهم سلامتی آن فرد است فرق این دو نفر در چه چیزی است تفاوت ارزشها یکی ارزش پول برایش مهم است یکی ارزش خدمت به همنوع و انسانیت! ارزشها به ما میگوید «میخواهی مهندس بشوی، چه مهندسی میخواهی بشوی؟»،
«خانه محکم بسازی و از کارت ندزدی یا دزدی کنی و از کیفیت مصالح کم کنی یا رشوه بگیری که الکی تأیید کنی» بسیاری از انسانها ارزش خاصی برای خودشان ندارند،
به خاطر همین، وضعیت افراد جامعه ما به این صورت شده است یعنی (دنبالهروی از دیگران) هرکسی راه جداگانهای برای خودش دارد نگاه نکنید دیگران چهکار میکنند، بلکه ببینید شما برای بهتر شدن خود و دنیای خود میخواهید چهکاری انجام دهید.
میخواهید مثل کاسبی باشیدکه حتی ۱۰۰ ریالی هم بیشتر پول نمیگیرد یا کاسبی که کمفروشی میکند و حرفش این است چیزی نمیشود همه این کار را میکنند، من هم مثل آنها حالا مگر چه قدر هست، اما نمیداند این هم یک مدل دزدی هست!
شاید با خودتان بگویید من نمیخواهم به دنیا خدمت کنم، این موضوع را فراموش نکنید اگر هرکسی این حرف را میزد اکنون دنیای ما به این شکل نمیشد و این همه امکانات نداشتیم، ما باید کارهایی که نسلهای قبل از ما انجام دادند را انجام دهیم؛ یعنی آنها کاشتند ما برداشت کردیم حالا ما میکاریم تا فرزندان ما برداشت کنند.
یک تعریف دیگری از ارزشها این است که ارزشها تمایلات عمیق قلبی ما هستند، برای اینکه میخواهیم چگونه انسانی باشیم و میخواهیم با افراد و دنیا چگونه ارتباط برقرار کنیم؟ ارزشها اقدامها یا کیفیت اقدامهای ما هستند.
ارزشها اصولی هستند که ما آزادانه و نه بر اساس فشار جامعه یا فرهنگ آنها را برای خود انتخاب میکنیم و مسیر زندگی خود را بر اساس آنها هدایت میکنیم. وقتی در جهت ارزشها حرکت میکنیم، احساس سرزندگی و شادابی خواهیم کرد و از همه مهمتر حال دلمان خوب است.
نکته مهم این است وقتی در مورد هدفها صحبت میکنیم، منظورمان چیزهایی هست که میخواهیم بهدست بیاوریم، ولی زمانی که از ارزشها حرف میزنیم، منظور این است، میخواهیم چگونه رفتاری از خودمان بروز دهیم.
ارزشها در مورد چگونه رفتار کردن شما صحبت میکنند در هرزمانی که هستید اوضاع شما خوب است یا بد، شما اگر ارزشی برای خود در نظر گرفتهاید باید به آن پایبند باشید و تحتتأثیر محیط اطراف خود قرار نگیرید.
ارزشها کمک میکنند که شما مسیر زندگی خودتان را پیدا کنید مثل یک راهنما. مثلاً اگر ارزش شما صداقت باشد سراغ کاری نمیروید که باید همیشه دروغ بگویید درنتیجه حال دلتان همیشه خوب خواهد بود. ارزشهای خودتان را بشناسید و به آنها پایبند باشید.
من برخی از این ارزشها را توضیح دادهام و برای پیدا کردن بقیه ارزشهای خود از جدول صفحه بعد استفاده کنید.
اصالت: خود واقعی بودن.
مهربانی: بروز رفتارهای مهربانانه نسبت به خود و دیگران بهخصوص در مواقع سختی.
قاطعیت: ضمن احترام به حقوق دیگران، اقدام کردن برای دریافت حقوق انسانی خود و پاسخ به نیازهای شخصی.
غمخواری و شفقت: مهربان بودن با خود و دیگران، دلسوز دیگران بودن در هنگام درد و رنج.
انصاف و عدالت: داشتن رفتار منصفانه نسبت به خود و دیگران دفاع از حقوق خود و دیگران.
دوستی: برخورد گرم و صمیمی، گشوده و پذیرا بودن. کمک و یاریدادن به دیگران.
صداقت: درستکار و راستگو بودن، صادق بودن با خود و دیگران.
پشتکار: سختکوشی، تعهد، وفای به عهد.
نکته مهم اجزای سوم رسالت فردی و زندگی از اهمیت بالایی برخوردار است به آن توجه خاصی داشته باشید
در مقاله تصمیم گیری چیست؟به بحث ارزش ها پرداخته ام و تمرینی در آن مقاله گذاشته ام که شما مخاطب عزیز می توانید از این مقاله اگر تا اینجای کار ارزش های خد را پیدا نکرده اید استفاده کنید!
تصمیم گیری چیست؟
اجزای چهارم رسالت فردی: چشمانداز و معنای زندگی (من چه چشماندازی برای خودم در نظر دارم؟)
چشمانداز زندگی همان معنای زندگی برای خودمان است، در نهایت باید یک معنایی برای زندگی کردن خود داشته باشیم، این معنا میتواند خوب زندگی کردن یا مثلاً معروف شدن یا یک زندگی معمولی، بدون حاشیه باشد، برای هر فرد این معنای زندگی متفاوت است.
گاهی پیش میآید چشماندازی که برای خودمان انتخاب میکنیم مناسب نیست در اینجا نیاز به آگاهی است که بتوانیم یک چشمانداز مناسب برای خودمان پیدا کنیم. یک مجتمع تجاری را وقتی میسازند برای رابط هر طبقه پلههایی قرار میدهند تا طبقات به هم وصل شوند.
ما اگر آن پلهها را برای خودمان مشخص نکنیم نمیتوانیم به طبقات بالا برسیم پس خیلی مهم است برای معنای زندگی و چشمانداز زندگی خود اصول و ارزشهایی قرار بدهیم تا بتوانیم به بهترین چشمانداز برسیم؛
مثلاً میخواهیم دکتر بشویم چشمانداز ما دکتر شدن است وقتی آن پلهها را بیاموزیم و در کنار هم بگذاریم همان یکطرف نردبان منظورم هست آن موقع طبق ارزشهای خود خدمت میکنیم.
بارها شاید برای خودتان پیشآمده رفتار بعضی پزشکها را دیدهاید که یکی بهزور حرف میزند و مریض را به چشم پول فقط میبیند و دیگری مریض را به چشم یک انسان میبیند که وظیفه خود را خدمت به این انسان قرار داده است.
محصول صوتی رایگان بالا بردن اراده در زندگی
شما انتخاب میکنید چه چشماندازی میخواهید برای خود داشته باشید این هم اجزای چهارم (شناخت رسالت فردی و زندگی) است امیدوارم که این مقاله برای شما مفید بوده باشد برای پیدا کردن رسالت فردی کتاب در جست و جوی معنای زندگی خود و زندگی در دستان تو می تواند به شما کمک کند پیروز باشید!
راستی دوست عزیز من اگر به دنبال مطالب به روز و کسب حال خوب هستی حتما اینستاگرام بنده را دنبال کن تا بتوانی کلی مطلب خوب دیگر هم داشته باشی!فقط کافیه روی لوگو اینستاگرام کلیک کنی!
از اینکه وقت ارزشمند خود را برای خواندن این مقاله قرار دادید از شما ممنونم،شاد باشید.
دیدگاهتان را بنویسید